نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





این وبلاگ هک شده بی ناموسا

 این وبلاگ هک شده

بی ناموسا دیگه کوس موس نگی یه شارژ میدی بازش میکنم

masih_sym@yahoo.com

اینم علی رضا

taninhosting@yahoo.com


[+] نوشته شده توسط homan در 15:52 | |







اطلاعیه مدیریت وبسایت نینا

باسلام و ادب به همه کاربران وبسایت و وبلاگ نینا

اول از همه بابت بوجود آمدن مشکل در وبسایت نینا چت از همگی عذر خواهی میکنم.باتوجه به مشکلات شخصی چند روزی نت نداشتم و قادر

نبودم وبسایت رو درست کنم.از فردا نینا چت و اسکای چت با سروری

قدرتمند و طراحی بی نظیر و کاربرپسند در خدمت شما قرار میگیره.امید

این است با استقبال گرم شما بتوانیم روم رو ارتقا دهیم.آرزوی ما خوشی

شماست.شعارچت روم ما(همیشه استواریم و قدرت در دستان ماست)

از کاربران قدیمی و جدید دعوت میکنیم که روم رو به بهترین روم تبدیل کنن

چت روم نینا و اسکای یکی شده و خواهشا اسمی از نینا و اسکای نبرین

تو چتروم تا دلخوری پیش نیاد.منتظر همتون هستیم.

باتشکرمدیریت


[+] نوشته شده توسط homan در 23:24 | |







نیناچت و اسکای چت

سلام به همه بروبچ باحال و بی حال/من نمیدونم این حرفایی رو که مینویسم رو برای درودیوارمینوشتم حتما یه نظری میدادن.شما چرا میان میخونین و هیچی نمیگین؟بگذریم.بروبچ ما روم های نینا چت واسکای چت رو با هم یکی کردیم و الان روز به روز داریم بیشترمیشیم.لطفا به ما هم سربزنین.درضمن هرهفته هم به کاربرنمونه جوایزی اهدا میشه.خوشحال میشیم با ما همکاری کنین.


[+] نوشته شده توسط homan در 13:44 | |







عشق یک طرفه

بـــہـ سَــلـآمَتــــے ِ
عِشق ـہـاے یـکـــ طَرَفــــہـ
که میدونَـטּ نمیــــشـہ
اَمــا בست اَز تَلــآش بَر نمے בارَטּ


[+] نوشته شده توسط homan در 13:41 | |







بوی تو



 بـــــــــی خـــیالِ هـَــر چــِـه زِمِســــتان اســت
و بـــَرف است . .
و سـَـــرمـــا
تـَـمــام پنَـــجــِــره هـــا را بـــاز گـــُـذاشـــته ام !
تــا شـــایـــَد بـــاد
بـــویِ پیــــراهـَـنـَـت را بیــــاوَرد


[+] نوشته شده توسط homan در 13:38 | |







چتروم


http://ninachat.org/group/ninachat/nina
   http://ninachat.org/group/ninachat/nina
      http://ninachat.org/group/ninachat/nina
         http://ninachat.org/group/ninachat/nina
            http://ninachat.org/group/ninachat/nina
               http://ninachat.org/group/ninachat/nina
                  http://ninachat.org/group/ninachat/nina
               http://ninachat.org/group/ninachat/nina
            http://ninachat.org/group/ninachat/nina
         http://ninachat.org/group/ninachat/nina
      http://ninachat.org/group/ninachat/nina
   http://ninachat.org/group/ninachat/nina
http://ninachat.org/group/ninachat/nina
   http://ninachat.org/group/ninachat/nina
      http://ninachat.org/group/ninachat/nina
         http://ninachat.org/group/ninachat/nina
            http://ninachat.org/group/ninachat/nina
               http://ninachat.org/group/ninachat/nina
                  http://ninachat.org/group/ninachat/nina
               http://ninachat.org/group/ninachat/nina
            http://ninachat.org/group/ninachat/nina
         http://ninachat.org/group/ninachat/nina
      http://ninachat.org/group/ninachat/nina
   http://ninachat.org/group/ninachat/nina
http://ninachat.org/group/ninachat/nina


[+] نوشته شده توسط homan در 13:25 | |







طنز

دختر : خونه داری؟
پسر : نه

دختر : bmw x3 داری؟
پسر : نه

دختر : چقدر حقوق میگیری؟
پسر : حقوق نمیگیرم

دختر : با چه رویی به من پیشنهاد دوستی دادی؟

پسر : وقتی چنتا ویلا دارم خونه برای چی
وقتی پورشه دارم bmw x3 برای چی
وقتی خودم رئیس شرکتم برای چی حقوق بگیرم

و این چنین بود که پسر رفت و دختر ترشید


[+] نوشته شده توسط homan در 2:41 | |







من


بیا آخرین شاهكارت را بیبین
مجسمـه ای با چـشمانی باز
خیره به دور دست
شاید شرق شاید غرب
مبهوت یك شكست،
مغلوب یك اتفاق
مصلوب یك عشق،
مفعول یك تاوان
خرده هایش را باد دارد می برد
و او فقط خاطراتش را محكم بغل گرفته...
بیا آخرین شاهكارت را بیبین
مجسمه ای ساخته ای به نام «من»


[+] نوشته شده توسط homan در 2:38 | |







من و تنهایی

دریچه های تاریک قلبم را میگشایم

ایا درد

این درد غربت از ان خارج خواهد شد؟؟

اه نفس در سینه ام به تنگ امده است.

و من میدانم انچه در قلبم باز خواهد ماند

تنها

اه سرد تنهائیست

و انگاه که شب فرا میرسد
نگاه خیره خسته من است که به روی دربی بسته قفل شده است

و من مانده ام و .........سیاهی شب


[+] نوشته شده توسط homan در 2:35 | |







این داستان رو یکی از عزیزترینم برام فرستاده

پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم!
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : واااای... از دست تو!!!
پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟

... د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟
پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .
د: ... واقعا که...!!!

پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
د: لوووووووس...
پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !
د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟
پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی
نقطه ضعف میدی دست من!
د: من از دست تو چی کار کنم...
پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن
بیست و یکم من!!!
د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.
پ: صفای وجودت خانوم .
د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های
کتاب
فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونهبه شونه ات راه رفتن و
دیدن نگاه
حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!
پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای
بستنیهای
شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش
بودم...!
د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟
پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی
دستام گره می خوردن... مجنون من.
پ: ...
د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟
پ: ......
د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...
پ: .........
د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...
پ: خدا ن... (گریه)
د: چرا گریه می کنی...؟؟؟
پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟
د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند
دیگه...، بخند...
زود باش بخند.
پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟
د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .
پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم .
د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟
پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی
خوب آوردم.
د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پ: ...
د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟
پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور...
امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم
نباش...!
نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم...



[+] نوشته شده توسط homan در 21:56 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 41 صفحه بعد